سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهشتیان

صفحه خانگی پارسی یار درباره

دل‏نبشته: زهی غیرت!

به نام خدای غیرت!


خیلی وقت می‌شود که کلا از عالم فوتبال و حتی نام آن متنفرم! از بس آلوده به بی اخلاقی، لودگی، حاشیه و پول شده است! در این میان مطبوعات ورزشی که سهم اصلی را در این هرزگی ورزشی ایفا می‌کنند در رتبه‌ی نخست جا گرفته‌اند! اما از قرار معلوم این روز‌ها کار بیخ پیدا کرده و به بی‌غیرتی هم کشیده است!


در خبر‌ها آمده بود که سر مربی تیم الاهلی یعنی آقای "هنگ تن گیت" لطف فرموده و از واژه‌ی مجهول "خلیج" استفاده کرده است! البته یک خبرنگار معترض شده است دقت کنید فقط یک خبرنگار آن هم در ایران! اما آقای مربی ایشان را با این توجیه که "من از کشور آزاد هلند می‌آیم و به مسایل سیاسی و دعوا‌های شما کاری ندارم و اگر دوباره بحث را سیاسی کنید جلسه را ترک می‌کنم و شما بهتر بود خبرنگار مجلس می‌شدید!" سر جایشان نشانده‌اند! تا دیگر موضعی نگرفته و سخنی نگوید! خوب حضرات با غیرت می‌دانید اگر من جای شما بودم به این جناب آقای آزاد هلندی! چه عرض می‌کردم؟


1-     اتفاقا اگر شما سیاسی نبودید از نام کامل "خلیج فارس" استفاده می‌فرمودید نه از نام مجهول "خلیج" که زائیده‌ی ذهن بیمار سیاسیان مخالف نظام اسلامی و فرهنگ و تمدن ایرانی و مزدوران آمریکا، انگلیس و اسرائیل است!


2-     آزادی و آزادمنشی شما دوست هلندی درست همین جا معلوم می‌شود که از کشور آزاد هلند به امارات آمده و از بیم اخراج آنگونه سخن می‌گویید که نوکران آمریکا می‌خواهند نه آنگونه که تاریخ و مردم و حتی نقشه‌های رسمی سازمان ملل می‌گویند!


3-     این بنده نیستم که باید به جای این نشست به مجلس می‌رفتم بلکه این شما هستید که باید به جای مربی‌گری تیم ورزشی به هدایت یکی از احزاب هلند می‌پرداختید!


4-   آیا دوست دارید ما به "هلند" بگوییم "کلنگ"! و یا فقط بگوییم "کشور" به این بهانه که سیاسی نبوده و از کشور آزاد، نه ببخشید! نا آزاد ایران آمده‌‌ایم! آقا این "خلیج" اسم دارد! "خلیج فارس"!


5-قبل از آنکه آقای مربی به نشانه‌ی اعتراض جلسه را ترک کند بنده این کار را می‌کردم!


6-     دست آخر هم تا آقای مربی رسما از ملت، تاریخ و تمدن کشور ایران و شعور جهانیان عذر‌خواهی نمی‌کرد ول کن معامله نمی‌شدم!


زهی غیرت!


پی نوشت:


http://www.rajanews.com/detail.asp?id=45332


التماس دعا


یا علی «ع» مدد


دل‏نبشته: و باز هم فرهنگ!

به نام خدا
مساله‌ی حجاب و پوشش اسلامی بدون شک یکی از پر چالش‌ترین مساله‌های فرهنگی کشور از ابتدای پیروزی انقلاب بوده است. صد البته کشوری اسلامی و دارای فرهنگ بومی مانند ایران لازم است که وجه‌ای اسلامی و ایرانی داشته باشد و از رواج نماد‌های غیر بومی بویژه غربی که به نوعی ابزار استعمار یک ملّت هستند جلوگیری شود؛ امّا نکته اینجاست که از همان ابتدا یا حداقل چند سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، این انقلاب که عملا بر پایه‌ی فرهنگ بنا شده و در ادامه‌ی یک حرکت فرهنگی 15 ساله (نهضت اسلامی) شکل گرفته بود به راحتی به نفع سیاست و اقتصاد مصادره گردید و فرهنگ به عنوان زیربنای انقلاب اسلامی ایران تبدیل به مظلوم‌ترین عنصر انقلاب شد و جایگاهش در حدّ یک موش آزمایشگاهی! تنزّل یافت و هر کس مسوول شد جز یک مشت آزمایش آن هم به روش منسوخ شده‌ی سعی و خطا هنر دیگری از خود بروز نداد، یک روز منادیان و دستگاه‌های فرهنگی کشور تبدیل به نسخه‌ی تعدیل شده‌ی طالبان شدند و روز دیگر بی خیال غم روزگار!
امّا باید اعتراف کنیم که تنها در دوره‌ی هشت ساله‌ی اصلاحات بود که مسوولان ما دقیقا می‌دانستند که دارند چه کار می‌کنند و هدفشان چیست! در نتیجه کاری بر سر فرهنگ آوردند که با وجود گذشت 5 سال از آن دوران هنوز هم می‌توان به وضوح تاثیر‌های فرهنگی آن دوره را بر جامعه بویژه قشر جوان مشاهده کرد! حالا اینکه چگونه به این توفیق دست یافتند در ادامه و در بین دیگر نکته‌ها خود شرح داده خواهد شد!
حالا که دوباره بحث حجاب و عفاف اجتماعی در بین آمده و کار تا بدانجا پیش رفته که مجلس برای عفیف شدن جامعه(؟!) مهلت یک ماهه برای وزارت کشور تعیین کرده! و یقینا همه می‌دانیم که این ضرب‌الاجل هم چیزی جز هزاران رفع تکلیف و ژست سیاسی دیگر نیست! بنده به هیچ وجه خود را در مقامی نمی‌یابم که در مورد کمّ و کِیف موضوع بحث کرده و یا راه حلی ارایه دهم فقط و تاکید می‌کنم فقط از تمامی مسوولان ذی‌ربط در عرصه‌ی فرهنگ می‌خواهم تنها یک ساعت دور یک میز بنشینند و راست و حسینی به موارد زیر فکر کنند!
در بین 80 فیلم، 150 تله‌فیلم و ده‌ها سریال و مجموعه‌ی تلویزیونی که تولید می‌شود در چند اثر حجاب برتر یعنی چادر، نماز و زندگی ساده و اغلب در عین رفاه و خوشی ایرانی مختص زنان تحصیل کرده و سطح بالای اجتماعی است و در چند اثر، خاصِ زنان بدبخت و بی‌چاره، پیر‌زن‌ها و زنان با سطح فرهنگی پایین است؟ در برنامه‌های کودک ما تا چه اندازه از موسیقی اصیل ایرانی استفاده می‌شود و در چند ثانیه در نمایش‌های فیتیله‌ای و عمو پورنگی کتاب تبلیغ می‌شود و با کمک روش‌های تاثیر‌گذاری غیر مستقیم حجاب ترویج می‌گردد؟ به غیر از یانگوم و جومونگ و لاکپشت‌های نینجا وسیله‌ی دیگری برای سرگرم کردن بچه‌ها در حین تماشای فیتیله نیست؟ عکس جومونگ بر روی تنقلّات بچه‌ها و کفش یانگوم در بازار چه می‌کند؟ اصلا آقایان شما میان یوسف پیامبر، جومونگ و دلنوازان تفاوتی می‌بینید یا نه؟ فکر نمی‌کنید کیفیت و تاثیر‌گذاری یک اثر ولو بر یک نفر بسی مهم‌تر از تعداد مخاطبان آن است؟ اگر به جای مجموعه‌‌های کشدار و عمرانه‌ی "پرستاران" و "هشدار برای کبرا 11" برای یک اثر فرهنگی و در عین حال عامّه پسند هزینه می‌فرمودید بهتر نبود؟ آیا شان رسانه‌ی ملی و این دانشگاه عمومی صرفا پر کردن وقت مخاطب و مشتری جمع کردن است؟ آیا این امکان نیست که مثلا من جوان از فرط علاقه به فلانی در جستجوی اینترنتی تصویر‌هایی از او بیابم که نباید بیابم؟ آیا دست یابی به صحنه‌های سانسور شده‌ی "پرستاران" و "کبرا 11" و چه و چه در اینترنت شدنی نیست؟
فرهنگ صله‌ی ارحام و تکریم همسایه چه جایگاهی در فیلم‌ها و سریال‌های ما دارد؟
زنان نباید مانتو‌ها و لباس‌های کوتاه و بدن نما بپوشند درست! مردان نباید رخت‌های بدن‌نما و شلوار‌های فاق کوتاه بپوشند درست!‌ خداوکیلی چند درصد تولید‌ها و واردات پوشاک ایران متعلق به لباس‌های متناسب با فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی می‌باشد؟ چه تعداد از لباس‌های عروس عرضه شده در بازار پوشیده و چه تعداد باز و بدن‌نما هستند؟ ناگفته نماند که همین چند وقت پیش بود که در یکی از پاساژ‌های اراک مانکن لباس زنی را دیدم که با وجود بی‌جان بودن! تماشایش کم از دیدن فیلم‌های مستهجن قباحت و حرمت نداشت!
اصلا روی چه اساسی قوّه‌ی قضائیه به خود اجازه می‌دهد بر سر زن متّهمی که چه بسا اتّهامش فساد اخلاقی باشد چادر ‌کند؟
چه تعداد عروسک باربی و نمونه‌های آن در بازار یافت می‌شود و چه تعداد از لوازم کودکان مانند حوضچه‌های پلاستیکی و نیز لوازم بهداشتی در بازار دارای تصویر‌های غیر اخلاقی است و اصلا چگونه جواز فروش آن هم در بازار یک کشور اسلامی را یافته‌اند!
اگر یک راننده صرفا برای قشنگی(؟!) بر روی درب باک بنزین خودرویش تصویر کودکی را -که از توضیح بیشتر شرم دارم!- زده باشد مامور نیروی انتظامی چه عکس‌العملی در مقابل این اقدام خلاف اخلاق اجتماعی از خود بروز می‌دهد؟ حکایت این
X
‌های تزئینی که اخیرا استفاده از آن‌ها در خودرو‌ها باب شده چیست؟ نباید قدری شک کرد؟
در مقابل هجمه‌ی کثیر آلبوم‌های موسیقی لس‌آنجلسی، نه! در مقابل هرزه‌خوان‌های زیرزمینی چه اقدام عملی در حمایت و تبلیغ خوانندگان متعهد و بویژه سنّتی داخلی انجام داده‌ایم؟ آیا بخش قابل توجهی از هرزه‌خوانی‌ها مروّج فرهنگ برهنگی و رابطه‌های نا‌مشروع نیستند؟ حال آنکه خوانندگان پیش از انقلاب که چه بسا سی سالی باشد که دیگر نمی‌خوانند هنوز هم شناخته‌ شده‌تر و محبوب‌تر از استادان امروزی موسیقی ایرانی حتی در بین جوانان هستند!
چون ممکن است خدایی ناکرده خسته شوید! تا همین جا را فکر کنید بقیه‌اش را خدا بزرگ است، یک کاریش می‌کنیم!
التماس دعا
یا علی «ع» مدد


داستان: رسم و رسومات!

به نام خدا


آقایی که شما باشید عرض کنم به خدمتتان که بنده اتفاقا بد جوری علاقه‌مند به آداب و رسوم و سنت هستم! اصلا دلم لک زده برای آن رسم و رسومات رایج در گذشته! نه اینکه حالا سنم زیاد باشد! نه! ولی خوب آنقدر‌ها هم بی خبر و تجربه نیستم! بالاخره یک چیز‌هایی خودم دیدم، یک چیز‌هایی شنیدم! صدا و سیما هم که قربانش بروم هر از چند گاهی از دستش در می‌رود و آره دیگه!


دلم برایتان بگوید که قدیمی‌ها هر چند هم مال و املاک چندانی نداشتند اما یک دل خوش با مقداری صفا و صمیمیت که داشتند! اصلا بی‌خود نبود که با آن همه بیماری لاعلاجی که آن قدیم ندیم‌ها رایج بود باز هم این همه عمر می‌کردند! دلشان خوش بود آقا! خوش! درِ خانه‌یشان به روی همه باز بود، غریبه و آشنا نداشت، مهمان برایشان یعنی حبیب خدا! برکت خانه! نور کاشانه! ساده بودند و بی تکلف! دور هم می‌نشستند و هر چه داشتند و نداشتند با هم قسمت می‌کردند! مثل امروز قرتی‌بازی نبود که طرف می‌رود خانه‌ی فلانی، خدا نکند سر سفره دو قلم غذا ببیند که اگر در مهمانی خودش کمتر از سه قلم غذای مشتی! بگذارد دیگر آبرو بی آبرو! تازه کی آن موقع‌ها منتظر می‌شدند دعوت شوند یا کسی ازشان توقع داشت مهمانی آنچنانی بدهند! دست کم هفته‌ای یک شب نشینی می‌رفتند، تازه زحمت پخت و پز هم به گردن میزبان نمی‌افتاد!


آخ! دیگر از عروسی‌هایشان نگو که دلم غش رفت! اقوام دو طرف دور هم جمع می‌شدند! ساده و بی آلایش! این نبود که اگر مثلا برادر عروس سکه هدیه بدهد برادر دیگر برای حفظ آبرو مجبور شود کم کمش نیم‌سکه بدهد! هر که داشت هدیه می‌داد و هر که نداشت چه هدیه‌ای بهتر از دعای خیر! اگر هم مطربی می‌آوردند طرف هنری داشت و صدایی! با سروده‌هایی عجب نغز و پر محتوا! حالا چی چهار‌تا بچه قرتی جمع می‌شوند دور هم، سازی ناساز می‌زنند و اشعاری مبتذل می‌خوانند و بقیه‌اش هم که بماند! زمان عروسی را هم ایام و مناسبت‌ها تعیین می‌کرد نه زمان آزاد فلان هتل یا رستوران! اصلا اگر کسی تو خانه‌اش جا نبود، همسایه‌اش که بود!


آن روز‌ها حتی فامیل‌های دور هم نزدیک بودند! اما حالا جز یک زندگی ماشینی چی برایمان مانده! هی کار و هی کار و هی کار! انگار هر چی پولمان بیشتر می‌شود حرصمان هم بیشتر می‌شود! یا شاید حوصله‌یمان کمتر! شاید هم عطوفتمان کم‌تر! بابا چطور فرصت داریم سه شبانه روز با رفقا بزنیم برویم کوه اطراق کنیم! یک هفته برویم مثلا اصفهان را برای بار صد و بیست و یکم بگردیم! وقت نداریم یک نصفه روز به دیدار عمه و خاله رویم! هی روزگار! آقا خدا خیر بده این حضرت عزرائیل را! والله راست می‌گویم به خدا! یعنی اگر این دو سه مورد مرگ و میر سالیانه هم نبود دیگر هیچی! فکرش را بکنید مرحوم را از بدو تولد حتی اسمش را نشنیده‌ایم اما همینکه هم ولایتی آقامان هست پا می‌شویم و می‌رویم مجلس ختمش که ناگهان کاملا اتفاقی دو سه تا از اقوام را هم دیده و احوال‌پرسی‌ای می‌کنیم!


از آن طرف از سنت‌ها چی را زنده نگهداشته‌ایم؟ ها؟ چی؟ نه دیگه! نمی‌دانید! اگر می‌دانستید می‌گفتید! نگفتید دیگه! صبر کنید خودم می‌گویم! اصلا کار کار خودم است!


همین پاتختی! خانم خانه‌ بعد از ظهر روز بعد از عروسی باید برود منزل عروس که اگر نرود خانواده‌ی محترم! آره دیگه! تازه حتما باید هدیه برای عروس و داماد ببرد و الزاما باید در خرید هدیه با دیگران هماهنگ کند تا وقتی که موقع قرائت لیست هدایا نوبت او می‌شود به جرم ناچیز بودن هدیه‌اش حرف پشت سرش در نیاورند!


حنابندان! داماد بی‌چاره کم تو خرج افتاده این هم شده قوز بالا قوز!


پاگشا! عروس و داماد با اقوام قطع رابطه می‌فرمایند و تا زمانی که عمه و خاله و دایی و عمو و خواهر و برادر و پدر و مادر طرفین لطف نکنند و عروس و داماد و تیره و طایفه‌ی آن‌ها را به شامی دعوت نکنند و خرجی معادل خرج عروسی متقبل نشوند صله‌ی رحم بی صله‌ی رحم! بعد می‌گویند چرا زود می‌میریم!


حالا از جهاز و مهریه و فضولی خانواده‌ی شوهر در جهاز عروس و دیگر مسایل نظیر همین سنت ناحسنه‌ی قطع رابطه با اقوام به این جرم که خانه‌یشان رفته‌ایم ولی خانه‌یمان نیامدند و چه و چه می‌گذرم!


بابا همین چهارشنبه سوری! همه‌ی مشکلات مملکت حل شده فقط مانده همین یک آتش ساختن و از روش پریدن که چی! زردی من از تو و سرخی تو از من! حالا اگر طرف استقلالی باشد چی را باید طلب کند خدا می‌داند! حالا هی بگو خرافات است! کو گوش شنوا! مهم این است که سنت است! دولت هم نمی‌کند مانند سیزده‌بدر که کردش روز طبیعت یک فکری هم برای چهارشنبه سوری کند! مثلا بکنندش روز «پیشواز نوروز»! با مراسمی مخصوص؛ بلکه لااقل نَتِرِکانَندِمان! خداییش همین پارسال بود که دو فروند! جوان رعنا کانه موشک مینی کاتیوشای بر جای مانده از جنگ جهانی دوم!!! چیزی نمانده بود این محله و بویژه بنده را از شر «علی هفت‌خط» پسر «کبری خانم» همسایه‌یمان راحت کنند! خوب خدا نخواست!


اما امان از گرد‌گیری امان....!


نه اینکه رسم بدی باشد‌ ها! نه! اتفاقا خیلی هم خوب است بلکه عالی است! فقط نمی‌دانم چرا وقتی موقع دید و بازدید از اقوام و آشنایان می‌شود می‌گویند خدا بیامرزد پدر و مادر الکساندر گراهانبل را که تلفن را اختراع کرد! ولی وقتی نوبت گرد‌گیری آخر سال می‌شود کسی با پدر و مادر مخترع بخار‌شوی و شامپو فرش و موسس قالی شویی و... کاری ندارد! بابا به خدا این همه امکانات برای این است که ما در کم‌ترین زمان و با کم‌ترین زحمت بهترین و بیشترین نتیجه را بگیریم! چرا گوش نمی‌کنند!


همین چند روز پیش، ننه گیر سه پیچ داد که چی؟ باید فرش 12 متری نمی‌دانم چند‌صد شانه‌ی دست بافت فیل‌کش!؟ را بلند کنی ببری حیات که چی! می‌خواهم بشویمش! بابا ننه! به خدا به پیر به پیغمبر علم پیشرفت کرده! امکانات زیاد شده! باباجان! رغبت نمی‌کنی از شامپو فرش استفاده کنی لااقل بسپار به قالی شویی بلکه دو سه نفر هم از قبل آن نان بخورند! تازه! نه که دنیا به سمت بحران آب پیش نمی‌رود! شما هی خرجش کن! والله به خدا اسراف است! مگر به خرجش رفت! آخرش هم داشت می‌رفت پسر همسایه «علی هفت‌خط» را عرض می‌کنم! برای این مهم فرا بخواند که چاکر شما مجبور شد محض حفظ آبروی چندین و چند ساله در محل! علم تسلیم را بر بیافشاند! حالا چطوری فرش را بردیم حیات و شستیم بماند! امان از لحظه‌ی انتقال به پشت بام! امان...! این یک مورد دیگر بدون کمک دو سه نفر از بر و بچ محل شدنی نبود! از بس سنگین شده بود! خیس بود دیگر! آقا سرتان را درد نیاورم ما جلوی فرش را به دوش گرفته و بقیه پشت سر بنده در حال گذر از پلکان بودیم، حالا هی عقب جلو می شویم، مگر پاگرد را می‌شد رد کرد! پاگرد آخری بود که پس از آن جناب خرپشته خودنمایی می‌کرد! آقا فرش گیر نکند! ما را بگو عقب برو جلو بیا عقب برو جلو بیا! تو دیگه چرا عقب جلو می شوی! با تو نیستم فرش را می‌گویم! بنشین سر جات!


بله! داشتیم نا امیدانه تلاش می‌کردیم که یکهو فرش لنگر انداخت و این حقیر با یک عدد نیم واروی جانانه دانستم ای دل غافل! در ژیمیناستیک هم استعداد داشته‌ام و خودم خبر نداشتم! الآن هم که می‌بینید بنده جلوی سفره‌ی هفت‌سین که نه! مثلا هفت‌سین در این حالت اسف بار منتظر تحویل سالم، صرفا به خاطر دیسک کمری است که در نتیجه‌ی آن حادثه‌ی تاریخی! نصیبم شده است! احتمالا هم عید امسال از رفتن به منزل اقوام معذورم ان‌شا‌ء‌الله سال بعد! البته اگر ننه اجازه بفرمایند!


منصور‌جان قربان دستت ننه! به این رفقات زنگ بزن ببین می‌توانند ستون این اتاق بزرگه را جا به جا کنند یا نه! خیلی بد قواره است!


اِ... ننه نکنی همچین، یک وقت سقف میاد پایین؛ بخت می‌شویم‌ها!


نه خیر! تو بی‌غیرت بازم داری بهانه میاری! همان علی پسر کبری خانم را باید خبر کنم!.....


عباس مهدوی


التماس دعا


یا علی «ع» مدد


شعر: مراقب باشید!

به نام خدای مراقب!


ای همه شیفتگان این دنیای پست


روز میزان نه دور است مراقب باشید


عشق‌ورزان به جاه و قدرت


بهر روزی که ورق گشت مراقب باشید


سخت گیرید به اعمال و کردار خویش


روز آسانی بیاید مراقب باشید


ای که سختی تو بگیری به کار مردم


سخت گیرند حسابت مراقب باشید


نکند گریه کند موری ز اعمال شما


ز اشک او سیل ببارد مراقب باشید


آن‌که عمری خدا بود و خدایی می‌کرد


قاتلش یک پشه گشته مراقب باشید


راه هموار شد و نیل دو نیم است ولی


قبطیان غرقه در آنند مراقب باشید


کشتی نوح مهیاست ولی ای مردم


هر کسی لایق آن نیست مراقب باشید


روزی آید که بپرسید چه شد اعمالم


دود مظلوم چه غلیظ است مراقب باشید


ای که شایسته‌ی آن میز نباشی بدان


تکیه بر آن حرام است مراقب باشید


ناخدایی و آرام نشین ساحل؟


این خیانت بود و ظلم مراقب باشید


ای که آزرده ز تو‌اند همه پیر و جوان


نیست آرام تو دائم مراقب باشید


به ولای علی سوگند که در روز حساب


هر کسی چون خودش بیند مراقب باشید


شاید با کفر بیابید بسی عمر و دوام


جور و ظلم ریشه بسوزد مراقب باشید


عباس مهدوی


التماس دعا


یا علی «ع» مدد


عمومی: فارسی را دریابیم!


به نام خدا
بی‌شک میزان توجه هر ملّت به حفظ زبان و خط خود و تلاششان در جهت تقویت آن بیانگر میزان شعور، درک، آگاهی و استقلال فکری و فرهنگی همان ملّت است. زبان فارسی به عنوان یکی از غنی‌ترین و پر محتوا‌ترین زبان‌های دنیا و زبان دوم اسلام با تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران و حتّا کشور‌های منطقه گره خورده است؛ لیکن امروز این زبان را عامل‌های گونا‌گونی مورد تهدید جدی قرار داده‌اند که چه بسا در آینده مجبور شویم مثلا «مناجات‌نامه»‌ی پیر هرات را برای نسل جوان ترجمه کنیم! اما این خطر‌ها کدام است:
الف) پان ایرانیست‌ها: این افراد که بیش از حد خود را فارس می‌دانند بد جوری بر طبل سره‌نویسی و سره‌گویی کوبیده و همواره به خاطر نوشتن به خط عربی(؟!) احساس شرم کرده و خط کنونی را ناقص و پر عیب می‌دانند تا آنجا که بعضا پیشنهاد تغییر خط به لاتین را مطرح نموده‌اند؛ البته صرفا با کلمه‌های عربی دشمنی می‌ورزند در پاسخ به این گروه اشاره به مورد‌های زیر چندان خالی از لطف نیست:
اینگونه سره‌نویسی‌ها اگر روزی خدایی ‌ناکرده جا بیفتد آنگاه زمانی است که باید همین شما زحمت ترجمه‌ی کتاب‌های گذشتگان مانند «گلستان» سعدی را هم متقبل بشوید! حال بگذریم از اینکه بسیاری از به اصطلاح کلمه‌های سره از نظر آوایی حالت خوشایندی نداشته و حتّا در گستره‌ی معنایی نسبت به واژه‌ی عربی فقیر است، دوم اینکه آیا فقط رسم‌الخط فارسی مشکل دارد؟ مثلا در انگلیسی نمی‌نویسیم
one (اُن) و waan (وان) نمی‌خوانیم؟ و هجی کردن نام برای تایپیست به منظور جلوگیری از اشتباه تایپی کاری مرسوم نیست؟ حال آنکه زمین نوشتن و آسمان خواندن در انگلیسی و اغلب زبان‌های تابع خط لاتین پا را از حد خود فراتر گذارده است! در حالی که بحث عربی یا فارسی بودن خط را باید محدود به رسم‌الخط کنیم و بهتر است آن را «خط اسلامی» بنامیم و اگر هم خط فارسی بنامیم شایسته‌تر است از خط عربی! چرا؟ زیرا با نگاهی به تاریخ سده‌های نخستین اسلامی ایرانیان، ایرانیان مسلمان تلاش کردند شیوه‌ی نوشتن قرآن را که در آن ابهام‌هایی بود، بهبود بخشند. از سویی دیگر چون بیشتر عرب‌ها خواندن و نوشتن نمی‌دانستند ایرانیان را برای کارهای دیوانی استخدام کردند. ایرانیان دیوان سالار با نیم نگاهی به خط پهلوی تلاش کردند بر دقت و وضوح شیوه‌ی نوشتار و مشکلات خط عربی فایق آیند. در واقع بر خلاف تصور رایج در بین مردم، خط فارسی در شکل گیری خط عربی تأثیرگذار بوده است. در ادامه آیا اصلا می‌توان کماکان واژه‌های زیر را غیر فارسی دانست؟
ابتدایی=آغازین (عرب‌می‌گوید: بدائی)، تولید= ساخت یک محصول (عرب‌می‌گوید: انتاج)، تمدن= شهر نشینی (عرب‌می‌گوید: مدنیه)، ملّت= افراد یک کشور (عرب‌می‌گوید: شَعَب)، غرور (عرب‌ می‌فهمد: فریفتن)، نفر (عرب‌ می‌فهمد: مردم) و...
ب) خطر دوم افرادی هستند که صرفا ادعای مذهبی بودن دارند و یا به اصطلاح تحصیل کرده در رشته‌هایی نظیر حقوق، الهیات و... هستند مهم‌ترین مشخصه‌ی سواد این افراد کثرت کلمه‌های نامانوس و ثقیل عربی در گفتارشان هست تا آنجا که ممکن است «شتر» فارسی را هم به صورت «اَشاتَرِه»(؟!) جمع ببندند.
پ) اما خطر جدی دیگر از جانب مهندسان و پزشکان تازه به دنیا رسیده و... است نماد سواد این افراد هم کلمه‌های انگلیسی و نوشتن عدد به شکل لاتین است! در محیط‌های بیمارستانی که «آف» جایگزین «استراحت»، «آن‌کال» جایگزین «آماده‌باش» و... شده و در کافی‌شاپ‌ها حتّا «بستنی میوه‌ای» را «فروت‌آیس‌کریم» می گویند! در بازار اگر بگویی رایانه حتما تمسخر می‌شوی! و صدا و سیما به عنوان مهم‌ترین ابزار فرهنگ‌سازی در جامعه «بیزنس» را جایگزین «تجارت»، «کاسبی» و «بازرگانی»، و از نوروز امسال هم «سکیوریت» را جایگزین «سیستم امنیتی» کرده است!
ت) اما در خارج از ایران مساله بغرنج‌تر است؛ پس از آشفته بازاری که رسم‌الخط افغانستان دچار آن شده، مقاومت دولت تاجیکستان در بازگشت به خط فارسی و سکوت مقام‌های ایرانی با وجود قدرت قابل توجه سیاسی و نفوذ زیادی که در جامعه‌ی تاجیکستان دارند جای سوال دارد. جای تاسف دارد که با وجود هزینه‌های زیاد و محبوبیت و تاثیر بالقوه‌ی ایران در تاجیکستان برایمان اهمیتی نداشته باشد که دوگانگی خط در دو کشور به چه معنایی بوده و در آینده چقدر بد می‌شود که دیگر نتوان تاجیک را فارس دانست مگر در نژاد و تاریخچه‌ی زبان! مانند ترکی و ازبکی! آیا فارسی باید همچون ترکی چند‌پاره شده و به زبانی فقیر تبدیل شود!
چند پیشنهاد:
نخست اینکه بد نیست اگر استفاده از اِعراب را در برخی واژگان هم‌شکل اجباری کنیم مثلا: (ملک[مَ.لِ‌کْ]، مُلک[مُ‌لْ‌کْ]، ملَک[مَ.لَ‌کْ]، مِلک[مِ‌لْ‌کْ]/ پر[پُ‌رْ]، پَر[پَ‌رْ]/مثل [مِ‌ثْ‌لْ]، مثَل[مَ.ثَ‌لْ] و...) همچنین الزام کاربد تشدید در حروف تشدید‌دار به درست‌خوانی نوشتار فارسی کمک شایانی می‌کند. دوم اینکه تا آنجایی که جا افتادن آن در آینده متن‌های تاریخی را غیر قابل فهم نکند از به کار بردن جمع عربی اجتناب شود. سوم وقتی فرهنگستان در مورد نوشتار یا گفتار چیزی را تصویب می‌کند تمامی ناشران، مطبوعه‌ها، صدا و سیما و... به شدت مجاب به رعایت آن شوند و عدم رعایت برابر با جریمه‌های سنگین باشد. چهارم اینکه می‌توان به جای تنوین از «ن» استفاده کرد و نیز می‌توان به جای ی [آ] الف گذاشت (عیسی=عیسا)  پنجم اینکه کتاب‌هایی که برای تاجیکستان چاپ می‌شود به جای خط سیریلیک به خط فارسی و با ضمیمه‌ی خود‌آموز خط فارسی باشد. ششم لزوم فراملّی شدن برخی از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها و نشر گسترده‌ی آنان بویژه در مناطق فارس زبان به خط فارسی و در تاجیکستان با ضمیمه‌ی خودآموز خط. هفتم بیشتر شدن تعداد کاراکتر‌های پیامک فارسی و گران‌تر شدن پیامک لاتین و جلوگیری از تقلب! به عنوان مثال دیده شده عده‌ای پیامک را به لاتین می‌فرستند و در آخرِ متن حرفی فارسی می‌گذارند تا برایشان فارسی حساب شود! هشتم اجبار استفاده از منوی فارسی در گوشی‌های همراه و لوازم صوتی و تصویری و... ممنوعیت واردات و فروش محصول‌های فاقد آرم، فهرست، کاتالوگ، راهنمای فارسی و تقویم خورشیدی در کشور و الزام تمامی تولید کننده‌های داخلی حتا خودرو‌سازان به استفاده‌ی صرف از خط فارسی در محصول‌هایی که مخصوص داخل تولید می‌شود و برای صادراتی‌ها هم این الزام که زبان فارسی به چشم بیا‌تر از دیگر زبان‌ها باشد! نیز جایگزینی «ج.‌ا.ایران» به جای «IR.IRAN» در پلاک خودرو‌ها. نهم استفاده از آوانگاری فارسی (مانند این مقاله) به جای فونوتیک لاتین برای نشان دادن تلفظ واژگان پارسی و لزوم اصلاح فرهنگ معین و امثال آن. دهم اهتمام ویژه به ساخت و تولید اثر‌های  فرهنگی بویژه نشریه و اثر‌های سینمایی و تلویزیونی مشترک با کشور‌های تاجیکستان و افغانستان و در آخر توجه ویژه به آموزش دستور زبان، آیین نگارش، فن گفتار و تدریس کتاب‌هایی نظیر گلستان سعدی و شاهنامه در واحد درسی مجزا در مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها.
در انتها اینجانب به عنوان شهروندی ایرانی که طبق قاعده‌ی اسلام و توصیه‌های امام راحل ولی نعمت مسوولان است توصیه و شاید هم امر می‌کنم که فارسی را دریایید چه در ایران و چه در خارج از آن بویژه در آن‌جایی که فارسی مظلوم‌تر و خطش مهجور‌تر است!
این را هم حتما ببینید:
اندر حکایت هدفمند کردن یارانه‏ها!
التماس دعا

یا علی «ع» مدد